گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۱۶:۲۰۰۱
آذر

یه نکته ی خوبی که زندگی کردن تو این شهر رو برام راحت تر کرده ،  من هیچی از صحبت هاشون نمیفهمم ، توی پرانتز عرض کنم( ارومیه یه شهری که تشکیل شده از دو ملت کورد و ترک باهم زندگی میکنن) گویش کوردیشون شکاک و با لهجه ی کوردی شهر خودم تفاوتش 180 درجه س ، گویش ترکی هم  اصلا انگار تو ترکیه هستم ، و هیچ تلاشی هم نمیکنم ازشون لغت به لغت بپرسم و یادبگیرم ، میخوام یه مدت خیلی زیادی فقط با خودم باشم توی سکوت و آرامش، دیگه برام مهم نیست دو نفر که کنارم ایستادن با ظرافت گوش بدم راجع به چی صحبت میکنن یا به هر چیز مضحکی نمیخندم و یا سریع واکنش نشون نمیدم ناراحت بشم.عمیقا احساس آرامش دارم ، حسی که یه عمر سرگشته و حیران دنبالش بودم .

"و گوش جان بسپاریم به شب میلاد امید عزیز "

+عنوان : همین آهنگ

 

دریافت
حجم: 8.9 مگابایت
 

 

گلاره
۰۷:۵۰۲۳
مهر

واژه ی "غربت " برام یه احساس متضادی داره ، از طرفی با وجود حق انتخاب گزینه نزدیک و دور، با پافشاری تمام کیلومتر ها فاصله رو انتخاب کردم‌، اکثر اوقاتم خیلی راضیم از شرایط جدیدم و در زمان حال زندگی میکنم و تازه فهمیدم زمان حال اصلا چی بوده که من یک چهارم قرن عمر بی خبر بودم !
اما غافل از اینکه کوچیک ترین خاطراتی از گذشته در این اثنای شلوغی ها برام یادآوری بشه !وای لعنتی حتی اون لحظه دلم برای " آدمای که ازشون متنفرم" شدیدا مچاله میشه !

این حس ها رو درونم مخفی نگه داشتم و دوست ندارم برای هیچکس بجز اینجا بازگو کنم . بخاطر همین توی ذهن همکلاسی هام اینطوری نقش بستم ، " یه دختر کورد شاد، تابناگوش میخنده با ده ساعت فاصله از خونشون :) ".چند وقت پیش یکی از همکلاسی های تبریزیم بهم  میگفت من هر وقت دل تنگ خونه میشه یاد تو میفتم ، میگم خدایا من دو ساعت فاصله دارم و گلاره ده ساعت ولی ببین چقدر شاده :)) 

گلاره
۰۸:۰۸۱۶
مهر

تقریبا دو هفته س میگذره، که خودمو به زندگی جدیدم وقف دادم، گوش هام به لهجه ترکی و گویش متفاوت عادت کرده و دیگه عصبی نمیشم فارسی حرف زدنشونم ۸۰ درصد ترکی و کوردی غالب و اون لحظه ی میخندن میگن فارسیمون تموم منم باهاشون لبخند بزنم و سعی کنم ادامه صحبت به ترکیش رو رمزگشایی کنم .
با هم اتاقی هام با هر طرز تفکر اشتباه و حتی گرایش متفاوت دینی سعی کردم مسالمت آمیز زندگی کنم .

اینجاب گلاره دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی صنایع غذایی از نازلو :) 

اگه تجربه ی از زندگی خوابگاهی و دانشجویی و شهر غریب بودن دارین خیلی زیاد خوشحال میشم به اشتراک بزارین .

 

گلاره
۱۲:۴۹۰۱
مهر

باورم نمیشه ! این منم‌! همون دختری که دوست داشت مستقل بشه و از شهرش دور بشه ، چون تحمل آدمای نچسب اطرافشو رو دیگه نداشت .‌ حالا که همه چیز الکی جدی شد ، دور شد و رفت . هر جا کلمه ی "خانه" رو میبینه بغض گلوشو چنگ میزنه و عکس مامان و باباشو توی گوشی زوم میکنه ده بار های های اشک ریزان بوسشون میکنه .
دل کِندن و مستقل شدن خیلی سخته...‌
امروز اولین روز تنهایی و جدایم بود .
کانکت گوشی رو از اول تا آخر مرور کردم که زنگ بزنم به یه نفر حوصله داشته باشه براش از دلتنگی و اشک ریزانم بگم ولی هیچکسو نداشتم‌

گلاره
۱۴:۰۱۱۹
شهریور

یه مقدماتی برام جور شده که از شهرم حداقل ده ساعت دور بشم و برم . ولی خب یه کم هزینه بر هست ( هزینه ش مانع رفتنم شده) و سفر کوتاه ، به مدت دو سال ..

از طرفی فکر میکنم من تا اینجا خوب پیش رفتم ، یه کم دیگه صبر کنم شاید یه جای بهتری برای پناه و آرامشم پیدا کردم و همیشگی باشه 

نمیدونم چه پیش خواهد آمد 

بازم تکلیفم نامعلومه

به امید روزهای روشن که دو قاره از این شهر و مملکت دور بشم :) 

پی نوشت : عنوان وبلاگ جآن تغییر کرد ، گلاره اسمیه که مامانم همیشه دوست داشت صدام کنه ولی نشد ...

معنی گلاره به کوردی یعنی نورچشم و کاملا به وبلاگ جآن تک فرزند هشت سالم  میاد .

گلاره