با تو، عشق تو زنده بودم / بعد تو من خودم هم نبودم ...
یه نکته ی خوبی که زندگی کردن تو این شهر رو برام راحت تر کرده ، من هیچی از صحبت هاشون نمیفهمم ، توی پرانتز عرض کنم( ارومیه یه شهری که تشکیل شده از دو ملت کورد و ترک باهم زندگی میکنن) گویش کوردیشون شکاک و با لهجه ی کوردی شهر خودم تفاوتش 180 درجه س ، گویش ترکی هم اصلا انگار تو ترکیه هستم ، و هیچ تلاشی هم نمیکنم ازشون لغت به لغت بپرسم و یادبگیرم ، میخوام یه مدت خیلی زیادی فقط با خودم باشم توی سکوت و آرامش، دیگه برام مهم نیست دو نفر که کنارم ایستادن با ظرافت گوش بدم راجع به چی صحبت میکنن یا به هر چیز مضحکی نمیخندم و یا سریع واکنش نشون نمیدم ناراحت بشم.عمیقا احساس آرامش دارم ، حسی که یه عمر سرگشته و حیران دنبالش بودم .
"و گوش جان بسپاریم به شب میلاد امید عزیز "
+عنوان : همین آهنگ
دریافت
حجم: 8.9 مگابایت
چه خوووب، اینکه آدم حرفای اطرافیانش رو نفهمه توی یه شرایطی، واقعا نعمته ها. تا حالا از این زاویه به ماجرا نگاه نکرده بودم.