گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۱۹:۰۷۳۰
مرداد

آقا من به شدت دلم رفتن میخواد، تنها وابستگیم به این شهرم کوه هاش بود الان دیگه کاملا آمادم با تمام بغض قید فرخشادو بزنم و برای یه مدت طولانی فقط از اینجا برم و ریخت بعضی از آدم های دوست نداشتنی رو دیگه نبینم ، ولی کجا برم ؟ بی مقصدی و آوارگی بدترین دردمه ! 

برای دوستای وبلاگی که دانه به دانه از این کشور دارن میرن هم خوشحالم و هم ناراحت 

آخرین بار برای تینا که مقصدش کاناداس و مهدیار که رفت اسپانیا میخواستم بزنم زیر گریه :( 

چرا ؟ چون با وجود مجازی بودنشون و فاصله هاشون  بهشون خیلی احساس نزدبکی داشتم‌ ،با طرز فکرشون زندگی کردم و یاد گرفتم وسیع تر فکر کنم و دغدغه هام سطحی نباشه ، احساس میکنم وقتی از ایران لعنتی برن فاصله ها بیشتر میشه :( 

این یه قسمتی از ناراحتیم بود 

و از اینکه میدونن برنامه ریزی و هدف و آیندشون و حتی مقصد کجاست بیشتر خوشحال میشم که واقعا میدونن از زندگیشون چی میخوان .

کاش میشد سریع تر از این سرگردانی منم نجات پیدا کنم‌ و نتیجه اون چیزی باشه که تو دلم هزار بار با تمام سکانس و جزئیاتش مرور کردم .

خوشآ رها زیستن ...

 

 

گلاره
۲۳:۳۳۲۰
خرداد
از تو جز به قدر نیازم نمیخواهم که از کف ندهم بی نیازی و سادگیم را 
و از تو انگیزه میخواهم که به بیهودگی نگذرانم زندگیم را 
...........
 خدایا بیا یکم پایه باش این گره و کورهای زندگیم وا بشه 
من ازت ارث دو میلیاردی که نخواستم ؟! 
فقط همین یه مرحله رو از زندگیم رد کنم و انگیزه ی بشه برای دوباره روی غلتک افتادن 
خدایا دمت گرم، روی مرام و معرفتت شدیدا حساب باز کردم 
من هر چی توان داشتم گذاشتم وسط از این به بعدش دیگه نوبت توعه :) 
گلاره
۲۲:۵۲۰۵
خرداد

هیچ وقت فکر نمی‌کردم ، یه روزی من مامور بشم برای این وبلاگ کادو تولد هدیه بدم به نیابت از سه تا دوست صمیمیش از سه نقطه ی کشور . با سلیقه ی خودم حتی ! روی کارت براش نوشتم " زیستنت بدون درد و حرمان "  

دنیا چقدر جای عجیب و غریبی هست 

غیر قابل تصور و شدیدا خوشحال کننده ست خدایا :)) 

حتی شمارشو گرفتم و باهاش حرف زدم و آدرس خونه شونم واسم فرستاد ! 

قول گرفت همدیگو ببینیم 

نگفته بودم ؟! من از آدمای  که به شدت دوستشون دارم فرار میکنم ؟ و سعی میکنم هیچ ارتباطی نداشه باشم و همونطوری از دورا دور نوشته هاشو ، شخصیتشو و سبک فکرشو ستایش کنم .

 اصلا گاهی وقتا حس خدا رو اینجور وقتا خیلی خوب درک میکنم ، شاهد تمام سکانس های زندگی بنده هاش باشه  .

عاشقانه از دور همیشه خوندمش و باهاش زندگی کردم . لبریز از تفکر و آرامش هست ‌.

باورم نمیشه داره واقعی میشه ! حتی خودم مستقیم باهاش صحبت کنم و کادو تولد دوستای صمیمیش براش پست کنم :) 

دوست دارم مثل مروارید تو صدف حفظش کنم :)

ولی دیگه بعد از این همه سال وقتشه به شما وبلاگ "محبوب دلم "توی تمام این سال ها معرفی کنم :) 

زندگی طبق معمول 


گلاره
۲۲:۱۴۰۳
خرداد

گفتم یادته توی پروفایلت نوشته بودی «بهترین انتقام موفقیته»؟ گفت آره.. بعد ازینکه شریکم سرم کلاه گذاشت و مغازه رو بالا کشید اونو نوشتم.. گفتم نمیدونم چقد عملیش کردی، ولی این جملت خیلی مهم شد توی زندگی من.. وقتی اون بخاطر پول رفت همون لحظه و همونجا رومو برگردوندم و مسیر خودمو ادامه دادم.. این ماه قد یه سال درامد کل خونوادش کار کردم.. گفت پس هنوز درگیری.. گفتم نه اصلا.. هیچی با خودم نیاوردم که درگیرش شم، همون لحظه و همونجا همه چیو جا گذاشتم.. ولی الان که به اینجا رسیدم گاهی با خودم میگم «همین بود؟ پول که اینقد مهم بود همینه؟» بعدش دلم میگیره، انگار با یه چیز کم ارزش معامله شده باشم.. گفت الان چطوری؟ خوشبختی؟ گفتم نه.. ولی توی مسیر خوشبختی ام..

نویسنده حمید.میم 



گلاره
۲۳:۵۷۲۱
ارديبهشت

برای بیخیالی از آزمون رانندگی افسر قبل از امتحان پرانول میخوردم اما برای چهارمین بار بخاطر فاصله پارک دوبل از جدول ( می ترسیدم به جدول بزنم و فرمان دوم رو زود می پیچوندم و فاصله م زیاد می شد) رد شدم .

طی این مدت حجم‌ استرس و اضطراب های که دارم تحمل میکنم. سرفه هامو شدیدا زیاد و عصبی کرده ، خودم میدونستم هیستریک شدم ( یعنی بیماری روانی که علائمش روی جسم به صورت فیزیکی اثر داره ) ، اما خب هر چی به خانواده میگفتم این موضوع رو درک نمیکردن  و به زور میگفتن ریه ت خراب شده، حساسیت فصلی داری ، سل گرفتی :/ و به اصرارشون وقت فوق تخصص ریه برام گرفتن بعد از چک آپ کامل فرمودن سالمی و هیچ آلرژی نداری ، ریه تم خوبه ، دیگه تعریف نکردم که تف به ریا لایف استایل زندگیم کوهنوردیه :دی 

دکتر فقط چند بسته قرص برام نوشت و نوبت ۱۶ تیر برا ویزیت مجدد زد. وقتی اومدم خونه اسم قرص ها رو سرچ کردم دنیا رو سرم خراب شد :( 

سرترالین نوشته برای ضد افسردگی با دوز 50میلی گرم در روز ! با لوراتاژل اصلا فکر نمی کردم وضعیت روحیم انقدر نابود باشه و یه دل سیرم اشک و آه ریختم 

هیچی دیگه حالا صبح تا شب ، یه مشت قرص ویتامین و آهن و ضد افسردگی و ضد حساسیت میندازم بالا :( 

 چند ماهه تمام اکانت های مجازیم اینستاگرام، توئیتر،یوتیوب، پینترست، خلاصه همه چی رو بستم و  تمرکزم رو گذاشتم برای یه تغییر مثبت ( البته شایدم یه راه اشتباه باشه ) اما به هر حال حتی تصورشم منو شاد میکنه و باید بلخره حرکتی بزنم ، امیدوارم تلاش هام نتیجه بده فقط اون تغییر میتونه حالمو خوب کنه و از این وضعیت در جا زدن نجاتم بده .

عنوان : کوچ ،حجت اشرف زاده

گلاره