گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۰۲:۴۸۱۸
دی


#زندگی_یک_عدد_فارغ_التحصیل_بیکار 

بعلاوه یک ساعتُ چهلُ پنج دقیقه صحبت تلفنی با  best friend وبلاگ

از اول تا انتها بنده متکلم وحده بودم (همون وراج خودمون )

______________________

خوشبختی زمانیست 

که آنچه به آن اندیشی

آنچه به زبان می آوری 

و آنچه در عمل انجام میدهی 

هماهنگ باشد.


گلاره
۱۹:۰۱۱۶
دی

وقتی شروع روز و صبح ملت ساعت هشت صبح هست ولی برای بنده از 12 ظهر

 یعنی با خوابیدن دقیقا نصف روزگارت گذشت و ادامه هم به بطالت وار میگذره ...

به زندگی ملت نگاه میکنم با مشکلات زندگی و مسئولیت های پر بار خیلی با انگیزه هستن در یادگیری و خلاقیت و لذت بردن از زندگی 

ولی من یک عدد فارغ التحصبل بیکار و با بییینهایییت وقت آزاد 

اگه زندگی حذف اکانت داشت خیلی عااااالییییی میشد .

شما راجبع به آیندتون تصمیم نمیگیرید 

شما راجبع عاداتتون تصمیم میگیرید 

و عاداتتون راجبع به آیندتون تصمیمم میگیرند


گلاره
۰۲:۱۵۱۲
دی

بینهایییییت دلم تنگ شده بود برای موزیک گوش دادن با هنذفری در نصف شبکی :)

 ای واااای یکسال میشد کلا یادم رفت بود شبا خوابم نمیاد چرا موزیک گوش نمیدم؟؟؟

ع چرررا من خودمو توی مضیقه میذاشتم این شب ها؟؟؟

وقتی خانواده در خواب شیرین بسر میبردن بنده تا صبح  توی تاریکی به در و دیوار خیره بودم

هییییی وااای من شور جوانی بطور کامل به دست فراموشی سپرده شده بود :) 

با آخرین ولوم صدای هنذفری محمد علیزاده جانمان را گوش میدهم

:)))))


عاشقتم من یجور خاص 

اونجوری که تو دلت میخواست 

کار دادی دستم که همه میگن شدم بی هوش و حواس

من تو رو دوست دارمت 

تو دلم هر روز دارمت 

ثانیه ی میشمارمت 

همینی که هست 

گلاره
۰۱:۱۶۰۸
دی

پنج دقیقه دیر سره کلاس زبان رسیدم و استادم یه نگاه به ساعت مچی دستش انداخت بعد فرمود "you are late " 

منم سر مو پایین انداختم و با همون غم بی وجود سحر توی چهره م  جواب دادم "im sorry"

یه نگاهی به کلاس انداختم برا پیدا کردن یه صندلی خالی دیدم بله بعضی از چهره ها آشنا هستن ترم های قبل هم باهاشون داشتم ولی حتی در حد سلام و علیک هم نه در حد همکلاسی فقط (قابل توجه دوستانی که فکر میکنن من روابطه عمومیمم خوب اصلانم خوب نیست داغونه )

یه ربع ساعت اول استاد شروع به معرفی از نحوه ی تدریس و نمره خودش بود

چقدرر سختگیر بود و ایضا تازه فهمیدم چه غلطی کردم از سحر جدا شدم :/ فاتحه م خوندس این ترم افتادم :/ 

بعد صحبت کردم میشه چند لحظه برم پیش سرپرست زبان .... یهو کلاس از شدت خنده منفجر شد:/ 

استاد هم رو به من گفت :میخوای چنج کنی ؟؟منم جواب دادم : با اجازه 

رفتم پیش سرپرست زبان هر چی آه و ناله زدم  دلیل بیخود آوردم تایم و استادمو تغییر بدم قبول نکرد از بس بیشعوره همیشه ازش متنفربودم 

دست از پا درازتر با چیک چیک عرق سرد و لرزش بدنم از استرس اومدم نشستم سر جام بی هیچ صحبتی فقط به استاد گفتم قبول نکرد 

بعد از کلاس تنهاییمو بی سحر پر رنگ تر دیدم 

وقتی سره ایستگاه اتوبوس همیشه در حال حرف زدن بودیم :(

تنها دلخوشی من اون لحظه فقط غروب تاریک و سرد دی ماه بود

دستامو تو جیب پلیورم فرو بردم همزمان با قدم زدنای غمگینم به درخت کریسمس با چراغ رنگی رنگیش پشت ویترین مغازه ها نگاه کردم و اکسیژن سرده دی ماه رو با نفس عمیق به ریه هام کشیدم

بعدش جهت رفع غم و غصه هام یه مغازه رفتم و لوازم تحریر خریدم 

وایسادم ایستگاه اتوبوس تا اتوبوس مسیر خونه مون بیاد 

هنذفری رو توی گوش هام گذاشتم دوباره جهت فراموشی غم و غصه هام :(

اوج گرفتن این قسمت شعر 

ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..
 
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی.


ذهنم درگیر این تصمیمم یهویی جدایی از سحر بود 


و به دو نتیجه اساسی رسیدم

1: من وقتی دارم وابسته میشم یا احساساتم از شور به در میشه سریع اون کار یا هر چی حتی آدم توی زندگیم باشه حذف میکنم 

2:  هشتیمن یا نهمین باره وقتی دوستام متاهل میشن فاصله ی من هر روز بیشتر و بیشتر میشه تا ماکزیمم میرسه و قید اون دوست رو توی زندگیم میزنم

 وقتی سحر متاهل شد احساس کردم دیگه نمیتونیم مثل قبلترها ببشتر باهم باشیم دیگه همیشه با من هم مسیر نیست پارک رفتن ها، دیگه حذف میشه بستنی خوردن و رستوران با مشترک زندگیش و با من حذف میشه ، مکالمه های تلفنیش با مشترک برای رعایت ادب با فاصله از کنارش قدم میزدم

نمایشگاه کتاب پارک شاهد رو امسال تنهایی رفتم و گاهی توی اتوبوس باهم بودیم بین ما کاملا سکوت بود درحالی تا همین تابستان برای حرف زدن وقت کم داشتیم و زمانو تقسیم میکردیم کی اول بگه خب نوبت تو تمام حالا نوبت منه ....فاصله ی دنیای دخترانه ی من و سحر خییییلی زیادتر شد.

شرایطت رو میدونم چقدر سختی کشیدی تو این 23 سال زندگیت از ته قلبم برات آرزوی خوشبختی و سپید بختی دارم بهترین رفیقم انشالله سالیان سال در کنار همسرت عشقتون پایدار و روز به روز افزون تر باشه با تنی سلامت و دل خوش از شادی  الهی آمین یا رب العالمین 


دریافت
حجم: 4.4 مگابایت
توضیحات: مآه و ماهی ...حجت اشرف زاده

گلاره
۱۵:۰۲۰۶
دی
این ترم برای دومین بار کلاس زبان از سحر جدا شدم و خودم انتخاب کردم کدام تایم را دوست دارم
سحر کامروای صبح است و من دوست عصرهای زمستانی
سحر برنامه کلاس های ارشدش مشخص نیست و صبحا کلاسا دانشگاه کمتر دارد و من فارغ التحصیل بیکار
هنوز مردد هستم احساس ترس و ناتوانی بی وجود سحر  هر لحظه همرام هست ، از نداشتن دوست صمیمی در کلاس جدید میترسم 
دوستی که با چند دقیقه دیر رسیدنم جای صندلیم کنار خودش محفوظ باشد ،ترجمه کلمه ی را بلد نباشم در کسری از ثانیه توی گوشم آرام بگوید و گرامری را نفهمیدم از وقت آزاد خودش بگذرد برایم توضیح بده ، سره امتحان ها لیسینینگ و ریدینگ را با او مشورتی علامت بزنم،همراه خوبی برای قدم زدن های قریب بهمن و اسفند ماه در پارک شاهد،هم مسیر تا خانه ،محرم صندوقچه اسرار دل ، هم صحبتی خوب و قرص آرام بخش برا روزهای بی حوصله و ناراحتم 
آیا حالا با این اوصاف من دوام میارم به خواسته ی دلم گوش کنم و این ترم را جدا از هم بگذرانیم ؟؟
من باید احساس ناتوانی و وابستگی را از خودم دوووورررر کنم 
باید تن به سختی ها بدهم و راحت طلبی را عادت خودم ندهم 
زندگی پر از فراز و نشیبی است باید تمرین کنم و تحمل سختی ها را تاب بیارم. 
گلاره