گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۱۲:۱۲۱۸
خرداد


تمام آرزوم اینه 

بریم حرم دلم باز شه 

بگم دستت درست آقا 

دیگه دستم تو دستاشه ❤

پ .ن  :  نوشتن لحظه ها/ آرزوها/رویاهای شیرین عاشقانه  از وبلاگ بوی سیب میدهی دختر

گلاره
۰۱:۲۱۱۶
خرداد

چندین بار است به موبایل بابا زنگ میزنند فلانی مرده است ,بعدظهر مسجدشه, پاشین بیاین شهرستان 

از این زنگ تلفن ها صدایم در میاید " اگه حالا عروسی بود عمرا به ما میگفتن برا فاتحه بیست نفر زنگ میزنه یاد آوری میکنه " 

بعد از ناهار مامان و بابا به شهرستان رفتن , دم غروبی ,مامان برگشت ,چهره اش هلاک بود,با حالتی مستاصل گفتم "مامان آب بیارم " "نه" و بی آنکه ازش توضیحی بخواهم بی مکث برایم حرف میزند انگار توی این مسیر برگشت بغض بیخ گلویش بود " مسجد یه دختره 14/15 ساله بود خودکشی کرده بود با نفت یا چه میدونم بنزین , میگفتن 80 درصد سوختگی بوده, الان بجاش یه بچه ی سه ماه مونده ,خدا لعنتشون کنه این ازدواجا بچه از گردن وا کردنه ,پسره هم 17/18 ساله ش بوده " 

این ازدواج ها در روستا براساس عاشقی نیست حتی با منطق هم جور در نمیاد .

"وای خدا یه بچه ی سه ماهه ؟!!!! بیچاره روزهای بی مادری و بی محبتی اون بچه " وای یعنی ته افسردگی و غمگین بودن این دختر چقدر بوده که حاضر شده خودشو آتیش بزنه !!! میگم گفتی بچه ش دو،سه ماهش بوده؟؟ افسردگی بعد از زایمانش نبوده به نظرت؟؟؟ " ..." چی بگم والا احتماله 80 درصد بوده , من بعد زایمانم به قدری افسرده بودم هر کی میگفت بالای چشمت ابرو اشکام جاری میشد, خدا لعنت کنه این بی سوادی رو... بیچاره جوونی اون دختره بیچاره اون بچه سه ماهش "

سکوت این غم بین من و مامانم ادامه داره 

تو چشماش میخونم از آینده میترسه ...

+ این اولین دختری نیست توی روستا خودشو آتیش میزنه و به زندگی خاتمه میده والسلام 

+میتونم بگم فقط امان از بی سوادی و بسته بودن فکرها...

گلاره
۱۷:۰۴۱۲
خرداد

چند روزه با ساعت گوشیم درگیرم 

یهویی و غیر یهویی هر زمانی نگاه میکنم دقیقا ساعت و دقیقه همزمان یا قرینه میشه 20:20 /21:12 بیشتر از شیش هفت بار هم این اتفاق در طول روز تکرار میشه و بی استثنا عدد 2 هم وجود داره .برای دوستام این داستانو گفتم و تهش حلالیت طلبیدم امکان داره بمیرم و اونا هم جواب دادن مضحک اینطور وقتا آرزو میکنن یکی دیگه از دوستام گفت یعنی یکی داره به تو فکر میکنه .

 خودم با خودم نشستم فکر کردم آخه تا این حد امکان نداره کسی به من فکر کنه یا فرتی فرتی من آرزو کنم .

خلاصه کنجکاو شدم تو اینترنت سرچ زدم ببینم قضیه چیه ؟! که این سایت این مطلب رو زده بود ,

نشانه های فرشتگان _اعداد 

این امر تصادفی نیست , بلکه پیامی از ماورا است

فرشتگان از راه متنوع و خلاقانه ی با ما صحبت میکنند 

و هر عدد حاوی چه رمزی هست هم بود ,اما تکرار عدد 2 هم بصورت مداوم یعنی: ایمانت را حفظ کن و امیدت را از دست نده . 

 #خدایا_شکرت

گلاره
۰۰:۳۲۱۲
خرداد

هر پدری باید یک دختر داشته باشد که وقتی صبح ها خانه نیست , دخترش صبح زود بیدار شود خانه را جاروبرقی بکشد, میز تلویزیون را گرد گیری کند, به گل ها آب بدهد شاخه های زرد و خشک را جدا کند , دم ظهر فضای خانه پر شود از عطر ماکارونی اش ( هر چند برای اولین بار و یذره خمیر باشه :|)، سالاد کاهو و مخلفاتش به راه باشد ,آب یخ تگری و دلستر را گوشه ی سفره بچیند , چایی دارچینیش دم بکشد و سماورش قل قل بزند :) و شادانه بنشیند کنار سفره به انتظارش :) پدرش حول و حوش ساعت دو ظهر به خانه بیاید و با انرژی بگوید سلاااااام :) :) :) 


+خبره آشتی که دوستان گفتن حتما وبلاگ بنویسم 

بعد از یکسال ...

+ راستش  از سفر مشهد همه روضه تو گوشم زیاد خوندن پدر و مادرت ازت راضی نباشن دعاهات مستجاب نمیشه ,زیارتت قبول حق نیست ,کلا هیچیت قبول نیست :| نه بخاطر این دلیل اصلی باشه 

وقت برگشتم با اتوبوس از تهران تا کرمانشاه تنها بودم یه عالمه تجزیه و تحلیل و فلش بک زدن به خاطرات بهار و تابستان پارسال ,

اتوبوس که از دل جاده سره سبز گذشت و پرتوهای آفتاب پشت ابرها رو نگاه میکردم ,مثل همون خورشید لابه لای ابرها فقط پرتوهاش مشخص بود ,اون روزها هم برام درخشش نداشت ,کمرنگ شده بود ,ناپدید شده بود.

خودم با خودم همچنان درگیر بودم ,پلیس راه نزدیک کرمانشاه تصمیمم گرفتم زنگ بزنم بگم ترمینال بیاد دنبالم , هر چی "ب و B"سرچ زدم شماره شو نداشتم ,یادم افتاد من به شماره های که زنگ نمیزنم توی گوشیم حذف میکنم ,شماره شو از حفظ زدم و بوق بوق بوق ... 

بابا: الو بله 

من:سلام 15 دقیقه دیگه میرسم ترمینال بی زحمت بیا دنبالم 

بابا:چشم :) 

گلاره
۱۲:۵۱۰۹
خرداد

 

آرام آرام قدم میزدم و باد میوزید 

و زیر لب میخواندم رها رها رها من

و به ته ته پل چوبی رسیدم 

دست هایم 360 درجه به امتداد 

زد به سرم 

شیرجه بزنم تلپی تو آب :) 

بعد یادم اومد من اصلا شنا بلد نیستم مگه دیوانم بپرم :)) 

تازه اه اه دریاش چقدر لجنه :/

به این فکر میکنم 

 امواج دریا و خنکی یعنی حس آرامش و رهایی


+بندر گز 

گلاره