گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۰۲:۰۳۰۹
خرداد

واقعیتش اول نمیخواستم حتی یه کلمه هم بنویسم اتفاقی خاصی نیفتاده بود اما گفتم بنویسم روزگاری گر بماند یادگاری :) 

+دوشنبه غروب ساعت 7 حرکت به سمت تهران خانه ی خواهر جان

و زیارت امام زاده عبدالله همدان برای اولین بار

+ سه شنبه ساعت 5 عصر حرکت به سمت شمال از سمت جاده ی فیروزکوه قائم شهر,ساری و شب اقامت در نکا ,مهمانسرای گهر باران 

چهارشنبه ساعت 10 صبح حرکت به سمت مشهد 

توقف دریا:بندر گز ...اصلا بندر تمیزی نبود دریا لجن بود:/ میگفتن از اینجا تا وسط دریا خلیج ...شایدم ما بدموقع رفتیم دقیقا 12 ظهر آفتاب قشنگ بزنه تو سرت :/ 

توقف ناهار:جنگل های گلستان 

+توصیه سفر:قبل از سفر درستو حسابی برنامه ریزی کنید کدوم شهر قصد دارید ناهار بخورید و چه ساعتی حرکت کنید و شهرها رو به ترتیب یاداشت کنید .. از همینجا از دوستان شمالی متشکرم خیلی کمک نمودن در گروه برای مسیرها دم رفیقای مجازی گرم :)

رسیدن به مشهد ساعت 10 شب مهمانسرای جواد الائمه :) 

 ,پنج شنبه,جمعه,شنبه,یکشنبه 

حرم- بازار ...بازار- حرم :) یه باغ وحشم خواستیم بریم گفتن تعطیله 

منم کلا از باغ وحش متنفرم :| در نتیجه باعث شعف بنده شد :)

روزای اول تو حرم خیلی شوکِ بودم , نه گریه آنچنانی که دلم آروم بشه , دقیقا صحن آزادی جای همیشگی رو به ضریح نشسته بودم و جنازه ها رو میاوردن برای طواف حرم ,روز میلاد حضرت علی اکبرم یه جوانی فوت شده بود برادراش خون گریه میکردن بالا سره جنازه ش :( 

روز شنبه بلخره از خانواده جدا شدم که خودم تنهایی برم حرم 

اصلا از سره صبحش بی دلیل دلم گرفته بود, یه حس بلاتکلیفی عذاب آوری توی وجودم رخنه کرده بود ,خانواده طبق معمول رفتن بازار بنده هم با اتوبوس رفتم حرم .

یه قسمت هست تابلو زده دیواره نزدیک به قبر امام رضا اولین باری که اون قسمتو ناخودآگاه پیدا کردم شیش سال پیش بود ,هیچ وقت از خانواده تا شیش سال پیش تو حرم و هیچ جا جدا نمیشدم از این لوسا بودم گم میشم :/  شیش سال پیش ازشون اجازه گرفتم برم روبه ضریح درحالی که ضریح هم رد کردم چشمام ندید و سر از زیر زمین حرم در اوردم همون دیوار نزدیک به قبر امام رضا یادمه خیلی گریه کردم بی هیچ دلیلی ,یه آقا هم با صوت زیبایش زیارت عاشورا میخوند ,اون وقتا عربی خوندم افتضاح بود:/ چه برسه زیارت عاشورا .... این بار هم که رفتم ناخودآگاه سر از زیر زمین حرم در اوردم و همون دیوار رو دیدم فقط سرمو تکیه دادم به دیوار چادرمو کشیدم رو سرم , اینبار گریه هام بی دلیل نبود تکلیفم با خودم مشخص بود,اینبار بلد بودم زیارت عاشورا بخونم, به ابی انت و امی رسیدم اشکام بی اختیار بود , ثبت لی قدم صدق حسین خوندم توی سجده زار زدم , دقیقا یادمه نزدیک اذان ظهر بود تو حال خودم بودم , چندین بارم با اشک سوره ناس رو خوندم که متوجه اشکام رو کتاب دعا حرم نبودم یهو فهمیدم بعدش به خودم گفتم خدا مرگم بده :| 

+دوسال پیش هم تنهایی با دختر عمه هام رفتم مشهد دقیقا همچین حسی که دو ساعت بی وقفه گریه کنم رو داشتم ولی نه به این شدت 

از وقتی یادمه توی حرم امام رضا من با بچه های دیگه فرق داشتم, یه وقتای انقد با صدای بلند گریه میکردم خادما فکر میکردن گم شدم و از این بابت ناراحتم در حالی که مامانم کنارم بود 

راستش تو خوابمم نمی دیدم تقدیرم اینطور نوشته باشه روز نیمه شعبان من حرم باشم , یجورای انگار کادو تولدم بود از طرف خدا ,دقیقا شنبه صبح و غروب نیمه شعبان شنبه هم انقدر آشفته بودم که شب نیمه شعبان واقعا نا نداشتم قدم بزنم توی صحن های حرم .

یه آرزوی دیگه هم داشتم  نیمه شعبان برآورده شد :)

همیشه عکس های حرم رو میدیدم توی پیج اینستا روزهای بارانی خیلی قشنگ تر بود,  

روبه روی ضریح امام رضا ایستاده باشی ,صحن آزادی,شب تولد امام زمان ,بهار،اردیبهشت ,نسیم خنک .باران هم ببارد :)

+اردیبهشت امسال بهترین بود برای من :)

شب یکشنبه هم وقت خداحافظی هوای بهاری حرم عالی بود :) 

یه پسره تقریبا 24/25 ساله گوشه ترین حیاط حرم نشسته من از کنارش رد شدم داشت تلفنی  با لهجه ی شیرین یزدی برا دوستش لحظه هاشو توصیف میکرد 

الان صحن انقلاب نشستم

نسیم میوزهه 

همه جا چراغونی رنگاوارنگ 

تقریبا خلوت توی صحن .. بعدش دیگه سریع از کنارش زود رد شدم متوجه نشه فال گوش بودم  :)

+پیشنهاد: من همه ی فصل ها حرم امام رضا رفتم ولی اردیبهشت عالی ترین بود قربان امام رضا هیچ وقت سرش خلوت نیست منتها اردیبهشت جمعیت متوسط و هوام توپ ،مشتی :)

+حرم باید یه عکاس بچه ها داشته باشه , وای یعنی عشق ترین موجوداتی که میان حرم نی نی ها و بچه های دو سه ساله با چادر های گل گلی ,نی نی های پشمک :) در انواع و اقسام رنگ های پوستی و قومیتی :)

+یجوری صحن های امام رضا رو و درب های ورودیشو از بر حفظم باید خادم امام رضا بشم :)

این بود سفرنامه مختصر بنده 

برگشت هم از همون شهرهای قبلی بود :)

سه شنبه هم تنها با اتوبوس برگشتم کرمانشاه 

مامانم ، خانه ی خواهر جان ماند :)

گلاره
۰۰:۴۲۲۷
ارديبهشت

دلت قورمه سبزی بخواهد با سالاد شیرازی و عطرش از هشت صبح در خانه بپیچد ,مامانم جانانه دوست دارم: )

دلت یک کتابخانه بخواهد هر چند کوچک و صرفا جهت کار راه اندازه,  و با اصرار مادر و همکاری برادر , طاقچه ی اتاقم تبدیل به کتابخانهچ شود , مامانم تو همه ی زندگیم هستی :)

دلت بخواهد مثل آیدا (مستقر در ماه) یک کیک خوشگل برای خودت بپزی, بعد از چهار پنج بار خراب کاری, آخرش روز 26 ام یه کیک میپزی نه سوخته و نه خام است عالی مثل پنبه: )

از سفر خوبی که در پیش دارم چه بگویم شادمانیش در وصف کلمات نمی گنجد: ) می خواهم بروم قطعه ای از بهشت مشهدالرضا: ) 

قد یک دنیا ممنونم امام رضا که مرا طلبیده ای: )

چقدر احساس خوبی دارد وقتی خانواده ت به خواسته هایت احترام میگذارند و برایت کتاب های دوست داشتنی ات را کادو میدهند: )

امروز لحظه های را غریبانه بودم,  لحظه های را بی تفاوت و آخر شبش فول آف انرژی: ) 

گفت بودم دلم میخواهد26 ام اردیبهشت باران ببارد: ) درست است که برآورده نشد ولی کلی آرزوهای فندقی یم برآورده شد: )

اردیبهشت ماه من تو چقدر خوبی :) کاش کششششداررررتر از این حرفا بگذری :) 

همه جا سبزتازه  ,عطر گل ها و گیاه ها,  نسیم خنک 

+ کلی عکس های هنری از کیک جانم گرفتم اما آرامش این عکس به دلم نشست ,وجود مادرم , این شمع  23 سالگی ,بعد از خیلی سال گذاشته شده آخرین شمعی که فوت کردم شیش سالم بود...دوست داشتن و عشق اولویت دارد و باید بیخیال عکس هنری شد..

#خدایا_شکرت: )

گلاره
۲۱:۱۵۲۳
ارديبهشت

امروز بعدظهر یه باران لطیف  بارید گاهی با سرعت و گاهی نم نم  . بعد از کلاس زبان بر آن شدم نصفی از مسیر رو قدم زنان به خانه برگردم (بیشتر اوقات با اتوبوس میام ) ولی بر سره دو راهی با خودم بودم . فروردین ماه که یبار دیگه پیاده برگشتم تمام مسیر رو به یاد دوستای کلاس زبانم بودم سحر و پرستو همدم و همپای همیشگی ولی تار و مار شدن الان دو ترمه نیستن . پرستو مثل خواهر بزرگترم بود با ده سال تفاوت سنی توی این دو سال کلی ازش درس زندگی یاد گرفتم بهش واقعا یه پست بدهکارم .شاغل بود معلم کامپیوتر و ارشدم قبول شده بود و متاهل دیگه تایم برای کلاس زبان نداشت و در ترم هفتم بابای و سحرهم از وقتی تایم کلاسا جا به جا شد و برای عقد و عروسیش ترمشو حذف کرد ندیدمش . الان دو ترم که تنها هستم و با بچه های جدید دوست شدم .بله عرضم به حضورتون  اولین بار تمام مسیر بغض تو گلوم بود و صدای خنده ها و بحث های اون وقتا که سه تایی  پیاده قدم میزدیم تو گوشم میپجید وقتی رسیدم خانه اون حال خوش بعد از قدم زدنو نداشتم .

اما این دفعه دلو به دریا زدم نصفی از مسیر رو پیاده برگشتم .جالب اینجا بود تو فکرشون بودم ولی حالم مثل اون اول غمگین نشد.

اینم مسیر:

نتیجه میگیریم: وقتی از یک خیابان یا پارک یا هر چایی دیگه خاطرات داری با دوستات یا با یک نفر.  برای اولین بار خودت اون مسیر رو تنها باشی غمش خیلی زیاد حس میشه ولی بعد از هر تکرار از روز مره گی  کم رنگ تر میشه . قانون زندگی اینه باور کنید.

بعدش از سره بیکاری و بی عاری یاده یکی از پست های بازآی افتادم که درباره بوستان دانشجو نوشته بود و نزدیک محل کارش هست .  تصمیم گرفتم برم کشفش کنم:دی  و بعد از کشفیاتم  خیلی غیر منتظره با اینکه یادم بود پنجشنبه ها تعطیله پیام زدم به باز آی با این مضمون:

سلام باز آی جان خوبی؟ من بوستان دانشجوم الان اگه سرکار هستی بیا ببینمت :)

باز آی: سلام نازار شرمنده من خانه ام

من: دور از جانت گیانکم عب نداره چند دقبقه نشستم بعد رفتم

و بعدش بازآی زنگ زد تلفنی حرف زدیم :)

و نصف مسیر دیگه رو سره ایستگاه وایسادم و به خانه برگشتم

و از سوپر مارکت سره کوچه با خرید خوراکی حال خود را دو چندان خوشحال نمودم :)


و خودتان قدم زدم در کنار این گل های پیچ امین الدوله بعد از یک باران در یک عصر بهاری خنک تصور کنید :)


 و در پایان این آهنگ امروزم بود :)

+ تو رو دوست دارم (بابک جهانبخشی)

البته به علت سرعت نابود اینترنت آهنگ بعدا اضافه میشه با پوزش فراوان

گلاره
۰۱:۰۰۲۱
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
گلاره
۱۴:۳۷۱۹
ارديبهشت

زندگی را بنویس، پرنده ها را، مردم را، درد را، چه می دانم، جرز دیوار ها را بنویس! بنویس فاحشه ها را می شود دوست داشت، بنویس نان گران است، بنویس ممکلت دیوانه خانه شده است، بنویس ملت کتاب نمی خوانند. بنویس عصرهای تابستان طولانی اند و به تنهایی مان دامن می زنند، بنویس فیل ها خرطوم دارند، گاو ها شاخ دارند

نمی دانم... 

هر چه که می نویسی فقط ننویس که دوستم داری! 

دوست داشتن را نمی نویسند، اگر بنویسی اش تمام می شود! 

دوست داشتن را نمی نویسند، ثابت می کنند!



#مهدیه_لطیفی


از کانال محبوب من کتابدونی 

@ketabdooni✨

گلاره