گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به سرم زده+ تنهایی های مبهم» ثبت شده است

۲۲:۰۷۰۳
ارديبهشت

گاهی احساس تکراری بودن از آدم ها تا هر مکان و غذایی و هر چیزی  بدجور بهم استرس و ترس وارد میکند واضح تر توضیح بدهم یعنی بعد از یکی دوبار ارتباط بر قرار کردن با هر آدمی فکر میکنم جنبه ی تکراری دارد حرفاش, ادا اطوارش, لوس بازیاش, بعد ها با کوچکترین حرکتی میفهمم الان چه میخواهد بگوید, چه کاری انجام بدهد: | 

امروز عصر با سامیار (برادرزاده م) رفتیم پارک کوهستان .این پارک را گاهی عصر های بهمن و اسفند ماه می رفتیم خیلی خلوت تر بود منم کنار سامیار تاب سوار می شدم: ) بعدش که خانه می آمدم احساس خوبی داشتم یجورایی مثل جمله ی" آخیش مخم هوا خورد " حس و حالم به معنای واقعی خوب میشد تغییرات احساس خوب و خنک شدن مخم را با تمام وجود دوست داشتم و انرژی فوق العاده ی بود برای دو سه روز آتی , عصر  های روزهای بهار دوباره همان پارک را میرویم با این تفاوت خیلی شلوغ است، خانواده ها که زیر اندازه حصیر ی پهن کرده اند با چادر مسافرتی و قلیان ها هم کنارشان بر قرار بود. امروز همه ی دو سه ساعت که پارک بودم با تمام قوا تلاش کردم مشت محکوم بزنم به روزهای تکراری ام و لذت لحظه هایم را ببرم ,بستنی,  چایی, میوه ولی همه ش تکراری .آن مکان برایم مثل قبل تر ها ارزش  و هیجان نداشت حتی وسیله های رنگی رنگی با تاب، سُر سُر های کوتاه و بلند ، چرخ فلک، بالا پایین پریدن بچه های روی تشک  قطاری که هو هو چی چی اطرافم میچرخید جیغ های بنفش بچه های قدو نیم قد توی پارک برایم شاد نبود. حالا همانند خارجی ها که پایان پاراگراف هایشان نتیجه میگیریند احساس من از این حالت ها خارج نیست

1: آدمی هستم شلوغی را به هیچ عنوان دوست ندارم 

2: لذت را فقط میتوانم توی شرایط خاص ببرم یعنی سخت ترین روزهایم ,الان روحیه ام خیر سرم خیلی خوب: ) 

3:وای یه وقت فاجعه نباشد تنوع طلب بودن:/  


گلاره
۰۰:۱۶۲۹
مرداد
  A Silent hug
means a
 thousand
words to the
unhappy 
 heart  
یک آغوش بی سر و صدا به اندازه هزار تا کلمه برای یک قلب غمگین می ارزد

از طفولیت وقتی توی یک شرایط سخت بودم و تنهایی رو احساس کردم مجبور بودم خودمو گوشه و گوشه ترین اتاقم توی سکوت حبس کنم و اشک اشک روی گونه هام مثل ابر بهار بود تا قلب به آرامشی که میخواد برسه هنوز هم سال هاست که این عادتم رو ترک ندادم ولی اندکی متفاوت تر شده راه میرم غمگینم یک نفر باهام حرف میزنه به چشاش خیره میشم حرفاشو گوش میدم غمگینم میخندم ته دلم یاد آوری میکنم غمگینم
حالا دلم یک آدم میخواهد سکوت کند و هیچ نپرسد فقط سرم را بزارم روی سینه اش اینقدر اشک های بی امانم جاری شود که از این حس غمگین خالی بشوم 
اما اما و اما هیچ آدمی نیست حتی یک ربع ساعت هم وقت داشته باشد صبوری و سکوت کند اجازه بدهد من به آغوشش پناه ببرم ...

گلاره
۰۰:۴۶۲۴
مرداد

همیشه هر احساسی یک روزنه ی کوچیک داره مثلا یک قلب رو تصور کنید با مداد رنگی قرمز کاملا رنگ آمیزی شده  اما یه نطقه ی هست
 ممکنه روزنه ی کینه باشه
ممکنه روزنه ی از دلشکستگی باشه
ممکنه روزنه از سالها دلتنگی باشه
ممکنه تنهایی مبهم باشه
همیشه یه نقاشی قلب یک دست قرمز رنگ نیست یه گوشه های کمرنگ یه گوشه عمیقا پر رنگ و یه گوشه های نقطه ی بی رنگ
و اینو شخصی میتونه خوب درک کنه دقت بالایی داره برای بعضیا شاید با نگاه اول یک دست
فکر میکنم دیده همچین شخصی از دو حالت خارج نیست یا قلب خیلی صافی داره یا اصلا به قلبش توجهی نداره افسار قلب رو دست عقلش داده
همیشه دوستم (سین ) بهم میگه احساسی برخورد نکن با منطقی پیش برو نظرمن برعکس چشمامو میبندم به ضربان قلبم گوش میدم ریتم همین ضربات باهم حرف میزنه ...
شابد تخیلی یا شدیدا مضحک به نطر برسه
میترسم از یه روزی که این روزنه ی کینه ی قلبم اگه وسط مخچه م بود تبدیل بشه به انتقام
این رورها که نه قبلنا هم یه روزنه های تنهایی مبهمی روی قلبم احساس کردم که این روزنه تبدیل به یه حفره ی عمیقتر شده
با اینکه تکنولوژی پیشرفت شده عضو گروهای مختلف اینستاگرام هست فیلم دیدن کتاب خوندن  دوستان متعدد حتی خانواده ی که دور و برم هستن بازم تنهایی مبهم هست
فکر میکنم تا آخر عمرم همراهمه به آینده که فکر میکنم میترسم نکنه داره عادتم میده پخته ترم میکنه از این بدتر بشه
تنهایی همیشه برای هر شخصی هست اصلا همینکه چند ساعتی در روز خودت باشی بهت آرامش میده به اصطلاح سرت سبک میشه
تنهایی مبهم سخت که نمیدونی خودت از خودت چی میخوای
به خانواده ت به عزیزترین آدمای زندگیت بی اعتماد میشی .

گلاره