گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


۱۶:۵۸۲۴
فروردين

من تا همین چند سال پیش نسبت به آدما خیلی مهربون بودم. حتی اگه دلم می‌شکست و بدی می دیدم سعی می کردم خودم خوب باشم و به بقیه کاری نداشته باشم ، گوشم پر بود از این جمله های تو خوب باش و به جهان انرژی مثبت بده که دو چندان به سوی خودت بر میگرده . و اون خطا ها و اشتباه ها رو از ذهنم به مرور زمان کم رنگ می کردم . اما حالا با گذشت زمان و تکرار قضایا پخته تر شدم . به حقیقت ها بیشتر رسیدم ، به واقع آدمی که کوچیکترین اذیت رو از جانبش دیدی باید بی برو و بر گرد از زندگیت حذفش کنی ، مطمئن شدم واژه " بخشیدن " رو خیلی ها نمیفهمن و براشون تعریف نشده ، دو باره و صد بار حرکت احمقانه شون رو تکرار کردن ‌. 

حتی اگه روزی دیدین یه شخصیتی به شما مستقیم آسیب نمیزنه ولی رفتار و صحبت هاش باعث رنج و آزار یه شخص دیگه میشه ، اون آدم منفور رو زود از زندگیتون حذف کنید ، چون دیر یا زود نوبت ریختن زهرش به شما هم میرسه .

خلاصه هر چقدر آدمای کمتری در زندگی وجود داشته باشن به نسبت آرامش بیشتر میشه .

هیچ وقت کیفیت رو فدای کمیت نکنید .

قانون " حذف آدمای منفور و نفهم" حتی شامل افراد درجه یک خانواده میشه ، چه برسه به فک و فامیل، دوست و آشنا که حذف کردنشون مثل آب خوردنه:) 


گلاره
۱۵:۲۹۲۹
اسفند

راستش من اصلا هیچ احساسی نسبت به تغییر فصل و عید ندارم ، فصل فصل دیگه :) چکاری یه این مضحک بازی ها ،سال های که گذشت هم تحت تاثیر یه مشت کلیشه ها بودم و حجم خیلی زیادی استرس روی مخ و روانم تحمل میکردم. تعطیلات بی اندازه ی که همه ی برنامه ریزی هامو بهم میزد ، خونه تکونی و کارهای نصف و نیمه ی که تحت فشار عصبی بودم و مجبور بودم رهاش کنم ! حتی اسفند ماه هم هر روز دوز قرص پرانولم افزایش پیدا میکرد که دنیا به هیچ جام نباشه . در نتیجه با خودم‌ فکر کردم ، وقت ش که تغییر کنم و با موج سواری این ملت پیش نرم ، ملتی که به اسم عید همه چیزو به قیمت خون باباش میکنه تو پاچ آدم و ماها هم مثل منگولا مجبوریم با هیاهو پیش بریم :/  پس گرچه سال برا بقیه تموم شده اما واسه من ادامه داره :) و جمع بندیم رو میزارم واسه روزی که متولد شدم ، این دقیقا به من مربوط میشه ، نه تغییر فصل ها!روزی که متولدم شدم باعث میشه خودمو فراموش نکنم ، بدونم هر مرحله ی از زندگیم با خودم چند چندم ؟ و تمام تلاشم رو کنم کارهای نصف و نیمم رو به پایان برسونم و دچار افسردگی بعد زایمان نباشم :)) و تغییر دیگه ی هم که داشتم اینه ، امسال نمیخوام یه لیست از اهداف بنویسم ، چون هر چی به هدف های پارسال نگاه میکنم،درسته که به بعضی هاشون رسیدم ولی در واقع اینا هدف نیستن :/ یسری کاراهای انجام نشده ست و حتی گاهی هم از بعضی هاشون پشیمون شدم . باید اهدافمو وقتی به سرانجام رسوندم نشون بدم ، اون وقت ترس از دزدیدن رویاهام یا ترس از تلقین رسیدن بهشون رو ندارم . کافیه مثلا بگم من فلان هدف رو دارم ، دیگه هیچ وقت بهش نمیرسم :/نمیدونم دیگه چه رازی نهفته ای هست که در حد همون سکون باقی میمونه. 


گلاره
۱۳:۱۲۲۳
اسفند

یه بدل حامد بهداد تو کوچه مون داریم، شبا که از سر کار برمیگرده ، زیر پنجره ی اتاقم رد میشه و زیر لب برا خودش آواز میخونه ، هر شبم ،"شب اومد" داریوش رو میخونه، ندیده عاشق شدم :)

هر شب همینو میخونه

شب اومد باز شب اومد به جون خسته ام باز هم تب اومد/ هوا تاره چراغ هم سوت و کوره تنم داره می سوزه مثل کوره/خدایا یار من کی برمیگرده 

یه شب منم مست میکنم ، سر راهش میشینم و باهاش هایده همخونی میکنم ، 

میگم : " بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته/برای کوچه غمگینم برای تو برای من برای هر کی مثل ما داره میخونه غمگینم/واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه غمگینم"

گلاره
۰۰:۱۶۲۲
اسفند
امروز آرشیو وبلاگمو میخوندم ، فهمیدم چقدر سبک فکر و رفتارم این چند ماه اخیر تغییر کرده!اصلا انگار نویسنده این وبلاگ یکی دیگه بود که من نمیشناختمش 
دلم میخواست بزنم همه ی اون پستای که خودمو توی سطرهاش نمیشناسم حذف کنم ! 
اما باید باشه که دیگه اشتباه نکنم 
تو زندگی من هیچ حذفی از گذشته وجود نداره 
گذشته باعث میشه که آینده مو بسازم 
لج بازی، پیله کردن، بعضی از هدف های بیخود و عشق و عاشقی مضحک !
وای خدایا ، این واقعا خودم بودم !


گلاره
۰۰:۰۹۱۹
اسفند

به غم انگیزترین حالت روحی دچارم، سه هفته پشت سر هم با تمام وجودم کوه پر از صلابت و با آرامش شهرم رو در آغوش نگرفتم .


گلاره