یا رفیق من لا رفیق له
از وقتی که شبکه دو 20:30 کارت ورود به جلسه ارشد را اعلام کرد دو بار زنگ زد و پیام , گفت " ما هیچی نخوندیم می خوایم بریم آزمون ارشد واقعا" من هم جوابش را دادم " تو پس اولین بارت که نخوانده میری سره آزمون برا من تکراری و عادیه " و در جوابم استیکر خنده های تلگرام را تحویل داد و چند بار بعد از آن پیامش پرسید " فاطمه کجاافتادی؟ و با خوشرویی تمام جواب دادم فلان جا, امروز هم سوال تکراریش را فرستاد "فاطمه کجاافتادی شهرک؟" این دفعه زدم به سیم آخر گفتم اینه صد دفعه پرسیدی سوال تکراری جواب نمیدم :) او: یادم نیست: | [ صمیمی ترین رفیقش هستم ]
و عکس کارتم را با شماره پرونده و.. برایش فرستادم و در جوابش تایپ زدم "عکس از کارتت بگیر بفرست " و به نظرم دیگر جواب را خودتان حدس بزنید.
آخرش به خودم قبولاندم به درک فوقش رتبه تو رو ببینه بعدش مثلا رفیق گرمابه و گلستانه دیگه
آخرش به خودم قبولاندم به درک که همیشه مثل کف دستم یک رو هستم و بی سیاستم
آخرش به خودم یاد آوری کردم بدبخت 6 سال قبل را به این راحتی فراموش کردی, خاک بر سرت یادت میاید شماره دانشجویی بی ارزشش را صد تا سوراخ سنبه قایم میکرد و هر بار یه بهانه داشت, کنکور کارشناسی سال 90 که با هم قول و پیمان گذاشتیم انتخاب رشته نکنیم یک سال پشت کنکور باشیم برای رشته ی بهتر و تو سر قولت ماندی او آنقدر عرضه ندارد برای زندگی خودش تصمیم بگیرد با حرف 4 نفر رفت انتخاب رشته کرد و هزار و یک دلیل بافت نه من انتخاب رشته نکردم و بعدش توسط مامانش لو رفت... ماه هیچ وقت پشت ابر نمی ماند.
حتی افتادن درس دو واحدی دانشگاهت را هم با هزار بدبختی سر پوشاندی ولی مدیر گروه که همیشه ازش متنفر بودم ایولا دمش گرم این دفعه را خوب آمد وقتی قضیه واحده افتاده را لو داد
تو هیچ وقت نمیدانی این نامردی ها نارو زدن ها میشود حالت چرک گلوی سرماخوردگی مدام گلویم از بغض تیغ تیغی میشود و دردش زمانی توی وجودم مثل تب و لرز میپیچد که دست به انکار حرف هایت میزنی .
من انتخاب رشته نکردم سال 90 , من هیچ درسی نیافتدم, من کارت ورود به جلسه م دست فلانی بوده گم شده, من من من هزار کوفت و هزار مار دیگر .
آخرش زانوهایم را بغل گرفتم و کز کردم گوشته ترین اتاقم , من با داشتن بالای 20 تا رفیق صمیمی هنوزم تنهای تنهام.
یا شاید من با 7/8 بار سلام علیک, دو بار بیرون رفتن و بستنی خوردن با یک نفر , و حالا این وسط ها دو یا سه بار صندوقچه اسرار بودنم عالم و آدم را رفیق محسوب میکنم
دختر خدا مرگت بدهد خیلی تنها تر از این حرفایی: ( اینجا نوشتن چه فایده ی بحالت دارد تو بارها از او در وبلاگت , دفترچه خاطراتت نوشتی و بار ها ادعای دریا دلان را در آوردی بخشیدی
انقدر خر نباش لطفا
احمد حلت جان باید این جمله ت را با آب و طلا بنویسم بزنم سره در قلبم
به افرادی که به تو اعتماد میکنند دروغ نگو و به افرادی که به تو دروغ می گویند به هیچ وجه اعتماد نکن.
بیاید عالمو آدم بدانید دقیقا من کجا افتادم, شما ها که غریبه نیستید