اولین در سال 1395
همینطوری یهویی از اینجا فاصله گرفتم در حد اینکه یواشکی بخونم وبلاگ های شما رو: )
آخرین پست سال 94 هم نوشتم ولی چون حالم قبل عید اصلا خوب نبود زدم حذفش کردم: )
شب آرزوها هم اومدم بنویسم بعد گفتم بی خیال من که آرزوی ندارم دلت خوش ها , یذره فکر کردم , این شد نتیجه ش:
1:چه میشد روز تولدم باران بباره یعنی 26 اردیبهشت: )
2: چه میشد برنامه مم جور میشد اردیبهشت مشهد برم
3: چه میشد برنامه جور میشد کربلا می رفتم اونم وسط اردیبهشت
4:ع نمایشگاه کتاب تهران آرزو به دلم موند یبار نرفتم: |
5: یا از همه مهم تر اول مهر سره کلاس پرستاری باشم
6: اسپکینگ لعنتی زبانم خوب بشه: |
7: با این لیسانسی که هستم یکاری پیدا بشه حداقل:(
8:کوله بار این هم تنهایی هم بماند ..
دوباره بگم چقدر آرزوها دارم اعم از مادی تا معنوی: )
برای سال جدید هم یسری تصمیمات دارم که امیدوارم ( نیمه ی پر لیوانو میبینم ) انجام بدم
تصمیمات رو بعدا مینویسم: )
++ ممنونم این مدتی که نبودم همچنان اینجا سر زدین و دوستان حتی زحمت کشیدن زنگ و پیام زدن
از ته قلبم میگم نه با گفتن حرفای کلیشه ی دوستون دارم ,عاشقتونم نه نه هیچکدوم از اینا نه , شما ها رو از نزدیک ندیده و حتی صحبت ای در حد کامنت ارداتمندم چون نه کلمه ی دوست, رفیق هستین: )