گلاره

(آنالیز سابق)

(آنالیز سابق)


برای بابای مغرورم

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ب.ظ


آخرین باری که یادم می آید با بابا خندیده ام اردیبهشت 94 بود همان روزها که نمایشگاه کتاب تهران بر پا بود و بعد از آن الان هشت ماه است

نه باهم خندیده ایم , نه باهم قدم زده ایم , نه سلام و علیکی , نه صحبت های دخترانه  و پدرانه

خانواده ما سریال نیست که بگویم "ما حق داریم باهم دعوا کنیم اما قهر نخیر"

قهر مان همان قهر است و هیچکس پیش قدم هم نمیشود برای آشتی ..

هشت ماه است میگذرد پدر و دختر قهریم قهر قهر به معنای کینه ی عمیق و حک شده در قلب

وقتی کلید می اندازام وارد خانه بشوم و یک نفر پشت درِ است که میخواهد خارج شود ...همدیگر را که ناخودآگاه میبینیم از هم روی بر میگردانیم

از گل فروشی سره کوچه از کنار هم میگذریم

دست به دست با پرستو همکلاسیم از کنار بابا همانند رهگذر های عادی گذشته ایم و من حتی  به ذهنیاتم خطور نکرد با شوق ذوق بگویم

"سلام بابا .. همکلاسیم پرستو ... پرستو ایشون بابام هستن "  پرستو هم بابای من را که همیشه سر کوچه کنارگل فروشی می ایستد غریب میخواند و میداند ...

مامان هم نباشد ناهار و شام هایمان هم مشترک نیست ... هیچکدام انتظار دیگری را نمیکشد برای سفره ی  مشترک و دو نفر صرف غذا 

مامان که نباشد ما هر دو از درد تنهایی به خودمان میپچیم فریاد نمیزنیم اما چشم های که تنهایی از آن میبارد تابلو است

گاهی صبح ها به اتاق بابا میروم و چهار قفسه کتاب هایش یک نگاه کلی میکنم  روی جلد کتاب ها را میخوانم روانشناسی کودک ، نوجوان،رفتار جوان بعد با زیر لب گفتن  "هی روزگار"  میفهمم نقش همه ی کتاب ها کشک است,  وقتی اخلاقی و رفتاری جز لاینفک زندگیت شود با هزار کتاب خواندن محال ست حذف شود

مامان توی گوشم میخواند " خجالت نمیکشی تا کی میخوای این مسخره بازی رو ادامه بدی ?تو کوچیکتری، باید تو صورت باباتو ببوسی آشتی کنی هر چندم حالا تقصیر او باشه

تو اصلا مثل گربه بی چشم رو هستی ... بابات اگه تو رو دوست نداشته باشه پول ماهانه کارت به کارت نمیکنه برات ،بابات اگه خوشش از قیافه تو نیاد نمیره تو یخچال نگاه کنِ پاکت شیرت تمام شده باشه برا کمبود کلسیم تو هر هفته بره پاکت پاکت شیر بخرِ"

چشم هایم را میبندم میگویم " مامان بس کن عزیز من همه ی چی مادیات نیست شوهر تو دست به مادی بودنش خوب "

بابا از روی دو چرخه می افتد اعضای خانواده داداش ها و مامان بدو بدو توی کوچه به سمتش میدوند و من بیخیال در اتاقم نشستم

بابا به مسافرت می رود ... اعضای خانواده خداحافظی میکنن با بابا و آب و قرآن بدرقه و من همچنان در اتاقم بیخیال نشستم

"سین" که با پدرش دعوا میکند میزنن به تیب و تاپ هم، با اشک و آه ناله زنگ میزند به من " هنوز با بابات قهری؟؟ منم دیگه حوصله شو ندارم، رو اعصابم هر دقیقه مانور میره منم قهرم ؛" بعد که حداکثر دو روز بعدش آشتی میکند زنگ میزند  میگوید "عجب دلت گنده س تو دختر"

ذره ذره آب شدن از محبت و ببخش و رئوف بودنم را با چشم هایم نگاه میکنم 

کاش یک نفر بفهمد کینه ی بودن "مدام تکرار ویدیو چک آن سیلی در مخچه و صدای ضربه ش در گوش هایم "بهای نابود شدن خودم را دارد

منی که خون در رگ هایم و باطنم پر از کینه ست من که باطنم تبدیل به انتقام شده است

روز پنجشنبه سه بار تکرار  سریال پشت بام تهران را میبینم به عشق این سکانس  که اشک گرمم از چشم هایم سُر بخورد و چانه م از شدت بغض بلرزد

"  پدر: تو الان ناراحتی دلخوری

 دختر : من دلخورم آقا جون دلخورم

دخترا وقتی دلخور میشن باید بتونن خودشونو برا باباهاشون لوس کنن بعد باباهاشونم ناز اونا رو بکشن چون اگر باباهاشون ناز اونا رو نکشن یه غریبه پیدا میشه نازشون رو میخره اونا رو از باباهاشون جدا میکنه

پدر : من دست به ناز خریدنم ملس بابا چشم

دختر : پس شب که اومدین خونه لطفا نازمو بکشین "

دلم طاقت نیاورد سکانس را ضبط کردم حالا بیشتر از 20 بار است در گوشی ام پلی میشود

کاش بابای من بگه : " من دست به ناز خریدنم ملس بابا چشم  "

یا پست این  وبلاگ را میخوانم

باباجی

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ

+ چه ساعتی تعطیل میشی بیام دنبالت؟

= بابا جانم...کلاس های من تموم شده دیگه. خونه ام الان

+ خودم میدونستم. میخواستم بهونه ای باشه برای آشتی. حالا آشتی؟

+ آشتی :)

یا این عکس اینستاگرام را اسکرین شات گرفتم هی نگاه میکنم ...


۹۴/۱۰/۲۶
گلاره

نظرات  (۹)

۲۶ دی ۹۴ ، ۱۳:۴۱ ...ما شیعه ها ...

شما بروید جلو و ناز بکشید.

ان شاءالله براتون جبران میشه.
بابا خیلی خوبه، نبودش کمر آدم رو میشکنه! فقط باشه هرچی بود بود!!!

بنده خدا حتماً بلد نیست.

با مادرتان درد دل کنید، او راهی پیدا می کند.

واقعاً ذهنم مشغول شد
پاسخ:
متاسفم چون دعوا تقصیر من نبوده نمیتونم 
بله فرمایش شما متین نبود پدر خیلی سخت و حتی نبود مادر 
بیشتر از ده تا کتاب روانشناسی توی قفسه کتاباش داره, بلده منتها غرور داره 
مادرمم میگه من برم آشتی کنم که عمرا اصلا فکرشم نمیکنم 
متشکرم از خوندن شما و وقت گذاشتن برای من 
عب نداره دنیا همیشه شیرین و به کام نیست 

+ ببخشید من به علت وقت محدود نتونستم کامنت خصوصی شما و همسرتون جواب بدم در اسرع وقت حتما جواب میدم 
متشکر از خانم پرستار مهربان و شما که به این وبلاگ لطف دارین 
انشالله در کنار همدیگه سلامت و شاد و خوشبخت باشین الهی آمین  
۲۸ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۴ ثریا شیری
قصد نصیحت ندارم، نمیخام هم که شعار بدم چون حرفهایی که میخام بزنم چیزیه که باید خودت بهشون برسی. ما آدم ها هیچ وقت قدر چیزهایی که داریم رو نمیدونیم.

احترام و محبت نسبت به پدر اونقدر مهمه که نسل پیامبری از حضرت یوسف گرفته شد فقط بخاطر اینکه وقتی بعد از سال ها همدیگر رو دیدن حضرت یعقوب زودتر از حضرت یوسف پیاده شد و همین باعث شد خدا نسل پیامبری رو از حضرت یوسف گرفت. (جزای پیامبر خدا این بود فک کن ما که بنده های گناهکار خداییم اون دنیا به خاطر هر یک "اوف" ی که به پدر و مادرمون میگیم چقدر زجر میکشیم و عذاب میکشیم)

این لینک رو هم مطالعه کن :)

و اینکه پدر آدم اگر ظالمترین و بدترین پدر دنیا هم باشه باز هم پدره و احترامش واجب.

هرکی یه اخلاقی داره فاطمه... نمیشه چون پدر دوستت دخترشو بغل میکنه، یا اون یکی میره دم در دانشگاه دنبال دخترش یا اون یکی تر میشینه پای درد و دل دخترش پس خیلی خوبن و بابای تو که اینطوری نیست بد... قبول کنیم پدرامون از نسل دیگه ای هستن حتی فرهنگ و تربیتشون با ما فرق داره... ظالم هم که باشن پدر ما هستن و باید تا زنده ایم بهشون محبت کنیم.
مطمئن باش خیلی دوستت داره اما شیوه ی ابراز محبتش با تو بسیار متفاوته.
پیشقدم شو و آشتی کن قبل از اینکه دیر بشه خدایی نکرده.
نذار از کارات پیش خدا گله کنه که دیگه رنگ بهشت رو هم نمیبینی.
به دخترایی فک کن که حاضرن حتی بابای مغروری داشته باشن اما فقط بابا داشته باشن.
پاسخ:
چهارمین پنج مین بار کامنت های این پست رو خوندم 
بابای منم ,منو دانشگاه میبره,  کلاس میبره ولی حتی یه کلمه باهم حرف نمیزد ...
 نمیدونستم کارم اشتباه  من فقط فکر میکردم روش قهر بودن مقابله به مثل همینه..من فقط میگفتم آخه این دعوا تقصیر من نبود, اون سیلی 
من نسل تفاوتم سنی زیادم که هر چی تلاش کردم کنار بیام زدم همه چی رو خراب کردم 
قبل از دیر شدن.. هشت ماه یک دقیقه بهش فکر کردم اگه اگه... 
میدونی هشت ماه فاصله.... حرف نزدن حتی قیافه ی همو ندیدن خیلی زیاده ...
ثریای مهربان خیلی ممنونم ازت بابت مهربانیت بابت اینکه برام وقت گذاشتی حرفای نوشتی که نیاز داشتم.. مرسی 
+ببخشید لینکو زدم هیچی باز نشد 
۲۸ دی ۹۴ ، ۱۳:۰۸ mahdi ahadi rad
خوب بود، ممنون
پاسخ:
بدبختی من خوب بود: /
غرور پدرتو دوست نداری؟ خب این دقیقا چیزیه که خودت داری. چطور واسه اون بده واسه تو خوبه؟!! به زندگی مردم نگاه نکن. مردم همیشه اوضاعشون بدتره. اینایی که عاشقانه تر می نویسن پشتش مطمئن باش اوضاع خیلی خیلی... :/ به نظرم کوچکتری که منتظره عذرخواهیه بزرگترش و ولی نعمتش رو ببینه داره خیلی تند میره. حواست هست؟
ببخشید که خیلی رک نوشتم. گاهی وقتها خیلی حرفها رو نمیشه خوشگل بیان کرد. برو آشتی:)
پاسخ:
من اشتباهم این بود فکر میکردم غرور داشتن مورثی و منم باید دقیقا شبیه خودش باشم
خیلی تند رفتم قبول دارم چون جلوی چشمام بود بیخیال بودم چون جلوی چشمام بود خریت کردم
 وقتی  از بالای دوچرخه افتاد زخمی شد,  وقتی تو خیابان از کنارش بی تفاوت رد شدم...
من حتی فهمیدم قشنگ شعار میدم خوب خودم عمل نمیکنم 
من همونی بودم که میگفتم کوچیک باید کوچیکتری شو کنه
اشتباهم مقایسه خودم با تمام عکس های بود که میدیدم پدر و دختر میخندن و خوش خرم هستن.. 
اگه همین حرفای رک نبود قطعا تو تاریکی مطلق بودم
 حرفاتون بالا سرم جا داره, مرسی از لطف شما
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۴:۵۵ ثریا شیری
امیدوارم پست بعدیت شرح چگونگی آشتی کنونت باشه دختر خوب:*

+ آره متاسفانه نمیدونم چرا لینک نشد :( (یه پیج بود در مورد توصیه های قرآنی و اسلامی به روابط دختر و پدر)
پاسخ:
قربانت ثریا جان: ) 
منتها یذره سخت یهویی آشتی  ولی انشالله: )
آره لینک نشد 
دست دردنکنه :))
تحسین برانگیزه نوشته های شما
بنویسید
پاسخ:
:))
۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۲۰ محدثه کوهپایی
آشتی کن...

مگه میشه آدم با پدرش قهر باشه؟؟؟
مگه میشه؟؟
پاسخ:
آره دیگه: )
انشالله: )
۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۵ شاهزاده شب
چقد بابای من مثل بابای توعه تو قهر
چقد منم از این قهرای طولانی داشتم .... :(
پاسخ:
هی روزگارررر 
یه جور درد تلخ مشترک  :(
نمی گم پدرت مقصر نیست !!

قطعا کسی که پدره !! باید حس و حال دخترشو تو این سن درک کنه !!حتی بیاد نازتو بکشه !!هیچم بد نیست!!!

اما اینکه فکر کنید واسش مهم نیستید خنده داره !!قطعا دوست داره !!! و بهم اهمیت میده !!ولی خب برخی مردها یا به عبارتی پدرها شیوه ابراز محبت رو بلد نیستند  یا رفع مشکلات مادی رو کافی می دونند !!پس هیچ وقت تو ذهنت تصور نکن که دوست نداره !!قطعا دوست داره !!آدم نسبت به بچه مردم  حس دوستی و محبت داره چه برسه بچه خودش!!

حالا خودت کمی کوتاه بیا!!! پدرت هم خیلی دوست داره!!رفع مشکلات مادی هم کم چیزی نیست!!!! 

زندگیت شاد!!!!!!
پاسخ:
این پست برا دوسال پیش بوده که لینکشو زدم ،  اون موقع یکم بچه تر و احساسی تر بودم ، الان مراحلی رو تو زندگیم پشت سر گذاشتم که بابام تنها پشتیبانم بوده ،ببین باید نوشت این عکس العمل ها رو که الان تفاوت بین حماقت و سکوت وغرور ر و یادبگیرم 
ننوشتم که دوستم نداره یا بهم اهمیت نمیده ، بابام بشدت مغروره و خیلی بی محلم میکرد ، در صورتی که من مقصر نبودم 
شیوه ی ابراز محبت هر شخصی متفاوت و بابای من مرز بندی داره و یجورای رو تعادل هست 
ممنونم بابت کامنتت :)
شمام سلامت و شاد باشید