من عاشق همه ی عمه های مظلوم دنیام :)
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ق.ظ
داداشم ناهار از سره کار میاد خانه با چهره ای شاد و لبخندی تا بناگوش :)
بعد میگه نگاه کنید حبیبه (زنداداشم) یک کلیپ فرستاده سامیار (پسرداداشم) انگلیسی حرف میزنه
این سکانس رو تصور کنید
سامیار نشسته و مشغول بازی با اسباب بازی هاش وسط هال خانه ی مادر زنداداش هست
زنداداشم: سامیار بگو I
سامیار: آیییییی
زنداداشم:LOVE
سامیار: لا آآآ ووو
زنداداشم:you
سامیار:یوووو ( لب ها به حالت غنچه توی دوربین گوشی :)
زنداداشم: سامیار بگو دوست دارم بابا مجتبی
سامیار: دوست دارم مشتیا :)
ما ام به ذوق میام با ابتکار زنداداشم برا نشون دادن عشق خودش و پسرش به مرد زندگیش :)
حالا این کلیپ دو دقیقه ای امروز بیشتر ز 20 بار برای داداشم پلی شد:)
حالا از احساسات عمه که بنده میباشم چی بود ؟؟
وقتی میبینم داداشام یک عدد باباس و با مسئولیت شده و با این همه فاصله به زن و بچه ش زنگ میزنه از اتفاق های در طول روزش براشون تعریف میکنه .....قلبم مملو از عشق میشه
وقتی میبینی داداشت خوشبخت از ته ته قلبت خدا رو شکر گذار هستی
بلههههه عمه اینه خیلی با احساس و از خوشحالی خانواده ی سه نفر داداشش به وجد میاد:) نه اینکه تو مختون از عمه هیولا ساختن :/
۹۴/۱۰/۰۴
اینم یه تشکر از خدا که عمه نشدم :D