پاییز1394 قد آسمان بی انتهای خدا دلتنگی دارد
این پاییز بیکاری مطلق که امسال روزگارم را میگذراند نه بی حوصلگیست نه طعم تلخ تنهایی دارد
فقط روزهای یاد آوری میشود دلتنگی به همراه دارد
مثل کلاس های سه شنبه های ترم پاییزی دانشگاه از کله ی صبح تا غروب خورشید به خانه رسیدنم همزمان با پایان سریال آن شب بود،
همراهی قدم به قدم فصل پاییز ، عطر باران را عمیقا به ریه هایم و نواختن ملودی برگ های رنگا رنگ زیر قدم هایم
مثل ناهاری کافی شاپ سورپرایز و مثلث دوستی [من و شین و ف] لیستی که از اول هر ماه فست فود هایی با اسمه اجق وجق تست کنیم
مثل یک تایم در میان رفتن به دستشویی مرکزی دانشگاه و غش غش خندیدن به اداو اطوارمان در آیینه
مثل سه شنبه ها تایم3 بعدظهر در گیجی و هوشیاری مسئله حل کردن و نوشتن جزوهای درو پیتم و مجبور میشدم آخر ترم جزوء های " ف " را کپی کنم
مثل سه شنبه ها تایم 5/30عصر چایی و چیبس فلفلی با ماست موسیر
مثل سه شنبه های که در آلاچیق دست به چانه باهم به تماشای غروب خورشید مینشستیم
مثل سه شنبه های اواخر آبان، تایم آخر ،ساعت 7 ،سره کلاس یواشکی هلال کامل ماه را دید میزدم
مثل سه شنبه ها آخرین کلاس و رهایییی و قدم زدن دانشکده تا خیابان اصلی
خنکی پاییزش میسچبید دیدن آسمان پر ستاره به هیجان سه شنبه ها افزوده بود
ووو
اتوبوس خط واحد تقریبا خالی ...یک ساعت راه .... هنذفری ....چشم های بسته یک دختر دانشجوی خسته وکوفت و رویا باف
اگر یک سال ، شیش روز هفته از دل مغازه های مُرفه بالا شهر قدم بزنی یا از پنجره تاکسی های که پشت ترافیک مانده اند بگذری ویترین و تغییر دکوارسیون ها را از بر حفظی میل به تکراری هایت ضعف می رود؛ بجای اش سرم را تکیه میزدم به شیشه اتوبوس با لرزش های خفیفش خوی میگرفتم و بعد پلی آلبوم "حباب"[ محسن یگانه ]
[هوس کردم بازم امشب زیر بارون و تو خیابون
به یادت اشک بریزم طبق معمول همیشه
آخه وقتی بارون میاد، رو صورت یه عاشق مثل من
حتی فرق اشک و بارون دیگه معلوم نمیشه]
کلمه به کلمه ی بیت ها معطوف به عشقی که با دو میل و ریز بینی در ذهنیاتم میبافتم
دست چپم در دست راست محکم و قوی تو... قدم زدن در پارک لاله و محور صحبت ما مشترک باشد از تعداد واحدها و آزمایشگاه و برنامه ریزی برای کار و آینده ی مشترک ، راستش چون تو نبودی هیچ وقت نرفتم پارک لاله بی تو بودن تصورش در حد دیدن دار و درخت ها با قدمت 30 ساله و یک مشت آدم ها که اطراف فواره های حوض روی نیمکت نشسته اند وحرف مشترک دارند اگر بی تو میرفتم فقط تنهایی سرد را به رُخم میکشاند
یا تایمی از کلاس های ظهر را باهم جیم بزنیم و برویم آب هویج بستنی خوردن
تایم آخرین کلاس سه شنبه وقتی همکلاسی هایم مشغول تلفن بازی هایشان بودن ، ما دو تایی از دانشکده در عالم خودمان به تماشای آسمان پر ستاره قدم میزدیم تا به خیابان اصلی برسیم
حالا شاهد این پاییزم که میگذرد و قدم به قدم همراهش نیستم
خنکا ،باران،برگ های زرد و نارنجی، خندیدن ازته دل ما سه تا،فست فود ها،گیجی ظهر آبان ماه،غر زدن سر نوشتن جزوء و استاد ،چایی و چیبس با ماست موسیر،تماشای دل انگیز غروب،موزیک ،اتوبوس خط واحد،شب های ستاره دار و دوست داشتنی،عشق ،رویا
هیچکدام دیگر وجود ندارد زیر خوارها خاک دفن شده اند و جهت رفع دلتنگی هایم هرازگاهی فاتحه میخوانم .