17:حس دوست داشتن مشترک
یک حس جدید رو در خودم احساس میکنم حسی بنام دوست داشن از راه دور از آدمای احساساتی که افسار عقلش رو میده دست دلش نیستم ولی عجیب برام
انگار یه نفر منو دوست داره ولی نمیگه و همچنینن من هم اون رو دوست دارم جز وبلاگ نمیتونم این احساسم رو برای کسی دیگه بیان کنم
بدم میاد ازم بخندن بگن مگه ساحره شدی
یک نفر در کنارم نیست اما دوست داشته شدنش داره بهم منتقل میشه داره تلاش میکنه برای باهم بودنمون
دیگه از یه دختری که احساسای متفاوت داشته مثلا نویسنده یک کتاب تا خواننده و بازیگرو استادم و لبخند پسر همکلاسیم و .. در عرض صدم ثانیه عاشق میشم رویا میبافم و پنجمین بعدش همه ی رویاهای بافته شده ی آینده از یادم میره خبری نیست :)
حالا دیگه از این دختر خیالی هیچ خبری نیست منم دارم تلاش میکنم از تغییر رشته گرفته که بهش نزدیک تر بشم و آشپزی و ساختن یک زندگی شاد
ساعت دیوار اتاقمو نگاه میکنم گاهی گوشیمو چک میکنم و هیچ احساس بی قراری ندارم ته ته ته دلم بهش اعتماد دارم و همچنین یه حسی بهم میگه اوشونم ب من اعتماد داره :)
حسم میگه تفاوت سنی ما زیاد نیست
یک پسره ادبیاتی و مستقل و قوی که بودن در کنارش قد یک دنیا آرامش و امنیت هست
دقیقا نمیدونم این انتظار کی به پایان میرسه چهار ماه دیگه یکسال دیگه چهار سال دیگه نمیدونم
از همینجا ازت متشکرم بابت تلاشت و دوست داشتنت اینقدر خالصانه هست که از راه خیلی دوربهم منتقل میشه و بهت قول میدم تمام تلاشو برای بهتر شدن و موفق بودن و اعتمادت انجام بدم