۱۲:کلمه ها در سرم میچرخند
يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ
سیلی که با دست های پر قدرتش محکم بر طرف راست صورتم زد همانا و سوت کشیدن مخچه م همانند سوت قطار به کنار
میخواهم محکم و پر قدرت خودم را در برابرش نشان دهم بی اهمیت کار خودم را ادامه میدهم و بعد از چند ثانیه مکث ,چشم هایم تبدیل به قطره چکان می شوند و بی وقف قطره قطره روی گونه هایم سُر میخورد
به سمت اتاقم هجوم میاورم و دره اتاقم را به شدت روی هم میکوبم عصبانیتم کاملا مشخص باشد هر چند میدانم ککش هم نمیگزد
تکیه میدهم به پشت دره اتاقم و بطری قطره چکانم ته میکشد به گلدان های شمعدانی و حسن یوسف لب پنجره زل میزنم و سکانس سیلی خوردنم همانند ویدیو چک والیبال در سرم و چشمانم تکرار تکرار تکرار می شود
این اولین بارم نیست برای طرز تفکر متفاوتم سیلی میزند نمیخواهد بفهمد درک کند آدم ها شبیه هم نیستن نمی خواهد بفهمد حرف زور را نمیتوانم از گلویم قورت بدهم با آب سرد تگری
شاد بودن مرا با همخوانی موزیک حتی با صدای آرام نشانه جلف بودن میداند
دوست دارم دستش را بگیرم و بچرخانم در این شهر ببیند ظاهر و باطن ها متفاوت هستن همان آشغالی که ادای خوب ها را در میاورد پشت پرده این دنیا چکارها که نمیکند
بفهمانم چشم گفتن زن نشانه ضعیف بودنش نیست لطف و مهربانیست که در حقت دارد و تو هیچ وقت از لب های من حتی لب خوانی چشم را نمیبینی چه برسد بشنوی چون دیگر نمیخواهم به عادت مضحکت ادامه بدهی
کاش درک کنی اختلاف سنی دارد مرا نابود میکند هر چه با تو همراه میشوم پس میزنی و به خیالت من روشن فکر بی دین و گستاخ هستم
نمیگذاری ثابت کنم حرف خودت را در کله م به زور فرو میبری
تو بزن انقد سیلی بزن که قدرتت رو به اتمام برسد ولی به یاد داشته باش یک دهه ی دیگر این نیرویت زنده س و جان می سپارد و میمیرد مدفون میشد دلت برای آن روز خودت بسوزد که چه عکس العملی از من خواهی دید
دو ساعت از سیلی زدنت میگذرد و من هنوز مرددم ببخشم نفهمی تو را یا نه
کاش لمس کنی تامل در بخشیدن یا نبخشیدن عزیزانی که از خون خودت هستن چقددددررر دردناک است انگار در برزخی تنها ماندم
بازهم مثل دیروز امروز و آینده از این خانه و شهرم متنفرم چند سالیست دلم یک جای دورررر میخواهد دیگر نای زندگی مسالمت آمیز با شما ها را ندارم
بروووم فراموشم کنید هم برای شما بهترست و هم برای من ..
۹۴/۰۶/۰۱