7: دردسرهای عظیم 2
دیالوگ دردسرهای عظیم 2
(لطیف : جواد عزتی ): راز بود ؟!
(ارسلان: امیر غفار منش) : آره
لطیف :بعد معنی راز هم میدونی چیه؟؟
ارسلان : آره راز یه چیزیه بین منو یکی دیگه الان بین منو تو آقا فرحان کسی نفهمه
لطیف :باریکلا
ارسلان: خب آدم بهم میریزه یه چیزی میگه احساساتی شدم گفتم
لطیف : آدم احساساتی میشه داد میزنه احساساتی میشه گریه میکنه احساساتی میشه میخنده ولی اینو الا من نمیفهمم.
پی نوشت 1:این پست صرفا جهت اطلاح خودم بود ...همیشه هیچ مکالمه ی راز برام محسوب نمیشه یا یادم میره که یعنی برام مهم نیست یا اینکه اگه بهم تاکید نکنن این یه راز ... آلو خیس نمیخوره میگم ...این اخلاقمو باید تغییر بدم ...سعی کنم هیچی به هیچکی نگم چه مهم باشه چه نباشه ....
تجربه به من آموخته شر و دعوا میشود :))
جالب اینکه اگه یه وقت سره این موضوع جر و بحثم بشه که چرا گفتم خیلی ریلکس میگم مهم نبود که :/
پی نوشت 2: این سریال رو خیلی دوست داشتم حتی اکثر قسمتاشو با قابلیت تکرار میدیدم